در قسمت اول کاتب اعظم به توهمات و شاید مکاشفه های مادری ام حسن که پسرش حسن را صدا می کند شروع می شود او اشباحی می بیند و سپس ورود حاتم (امین زندگانی) بی زره و کلاه خود به چادر حاضرین...