ماجرای این انیمیشن درباره دختری به نام گریس است که همه آن را تویینکل توز صدا می‌کنند. این دختر رویاپرداز 14 سال دارد و بعد از آخرین روز مدرسه به مسافرت تابستانه با بهترین دوستانش فکر می‌کند. اما رویاهایش شکل دیگری به خود می‌گیرند چون پدرش شغلی را در یک تئاتر موزیکال پذیرفته و تویینکل باید مدتی از زندگی در شهری کوچک خداحافظی کند. تویینکل نمی‌داند در نیویورک چه اتفاقاتی منتظر اوست ولی تمام تابستانش در نیویورک می‌گذرد. برای همین تویینکل تصمیم می‌گیرد وقتش را بیهوده تلف نکند و نگران از دست رفتن رویای تابستان دلپذیرش نباشد. در یکی از روزهای گردش در سالن‌های تئاتر مشهور برادوی نیویورک، پیشنهاد حضور در یک نمایش به تویینکل داده می‌شود. تویینکل قبول می‌کند ولی روزی که برای اجرا می‌رود اتفاقاتی در صحنه تئاتر می‌افتد و نمایش آن‌ها خراب می‌شود. دختر زبل این بار هم باید در برابر مشکلات مقاومت کند و از هوش و خلاقیتش برای کمک به دوستان جدید و نمایش استفاده کند. به نظر شما تویینکل توز موفق می‌شود اوضاع را بهتر کند؟