بالا تا دوردست

هدجا که به همراه پدر، مادر و پدر بزرگش در روستایی زندگی می‌کنند. او بزی بانمک و زیبا دارد که با علاقه از او نگه‌داری می‌کند. پدر هدجا که خیاط است، دوست دارد پسرش همانند خودش خیاطی ماهر شود. اما هدجا به چیز دیگری جز خیاطی علاقه دارد. او دوست ندارد که مثل پدرش خیاط بشود، بلکه به جهانگردی و ماجراجویی‌های هیجان‌انگیز علاقه دارد. او دوست دارد به همه‌جا سفر کند، چیزهای جدید ببیند و با مردم شهرهای دیگر آشنا شود. اما چون بچه‌ها باید به پدرو مادر خود نیز کمک کنند، هدجا هم با این شرط که کسی از بز عزیزش نگه‌داری کند، رفتن به خیاط‌خانه را قبول می‌کند. پدربزرگ هدجا که در این میان از علاقه نوه خود به ماجراجویی باخبر است، با قبول کردن نگه‌داری از بز هدجا، شرطش را عملی می‌کند و حتی به او قالیچه‌ای پرنده، امانت می‌دهد.