داستان جنگاور شجاعی به نام باجیرو است که معروف بود در هیچ میدان جنگی شکشت نخورده و حالا مهاراجه از او برای شکست مغولان کمک میخواهد و در ازای پیروزی، قول ازدواج با دختر زیبایش را به او میدهد.