داستان جوان ماهیگیری به نام عبدالله است که با کاروانی همراه میشود که همسر حاکم و پیشکارش با آن سفر میکنند و صندوقچهای دارند که محتوی جواهری قیمتی است. همسر حاکم از عبدالله میخواهد که از صندوقچه محافظت کند، اما جادوگری به نام هرماس میخواهد عبدالله را فریب داده و صندوقچه را برباید.