مینا که بازیگر تئاتر است به دستور مردی دزدیده می شود. پسری اشراف زاده به نام راجن با شنیدن صدای مینا برای نجات او وارد عمل می شود. راجن و مینا به هم علاقه مند می شوند اما پدر راجن مخالف ازدواج پسرش با زنی بازیگر است و می خواهد جلوی این وصلت را بگیرد.